چکیده :
جرائمی که با نام لواط و مساحقه و تفخیذ مشهورند ، اگرچه در حقوق اسلام مورد نکوهش واقع گردیده اند لیکن در حقوق بشر مدرن ، آهسته آهسته مورد پذیرش واقع شده و وصف مجرمانه از آنها زدوده شده است تا آنجا که حقوق مربوط به گرایش جنسی و هویت جنسی در واقع احترام به زندگی خصوصی افراد و مصونیت آنها در مقابل بیان گرایشهای جنسیشان تعریف شده است
و در کنوانسیونهای حقوق بشر، در مواد ۱۷ و۲۶ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی و ماده ۸ و ۱۴ کنوانسیون اروپایی حقوق بشر در سازمان ملل متحد آورده شده است. حال شاید این سوال ذهن حقوقدان را آزار دهد که براستی چرا در اسلام ، اعمال پیش گفته مذموم و ناپسند تلقی شده و حال آنکه در عصر مدرن ، این اعمال نه تنها نکوهیده نیست بلکه انجمن هایی برای حمایت از همجنسگرایان تاسیس شده است .
برخی البته به نسبی بودن اعتباریات استناد جسته اند و می دانیم حقوق نیز از زمره علوم اعتباری است و بنابراین و بر این اساس ممکن است عدالت امروز ، ظلم فردا باشد و یا سقط جنین در جامعه ای منفور تلقی شده و در جامعه ای دیگر حق طبیعی زنان باشد . چندانکه زشت و زیبا نیز در نظر افراد دچار نسبیت هستند . نسبی گرایی معرفتی در فهم نخستین بار در علوم حقیقی و از تعارض اندیشه های اینشتین با نیوتن جرقه خورد زیرا فلاسفه دریافتند هر دو درست می گویند لیکن نظر هر یک به نسبتی درست است . درست همین نسبیت میان اندیشه های ریاضی دانان در هندسه اقلیدسی و هندسه نااقلیدسی اتفاق افتاد زیرا هندسه نااقلیدسی تنها در مقیاس زیراتمی و همچنین در فضا کاربرد داشت . ما می خواهیم در این مقاله در کنار هم امتحان کنیم که آیا حقوق از جمله در جرائم پیش گفته دچار نسبیت است و یا اینکه حقیقتا و براساس داوری های وجدان ، همجنس گرایی امری مذموم و مورد نکوهش است ؟ زیرا اگر نسبیت حقیقت داشته باشد ، تکثر هم حقیقت دارد و اگر تکثر هم حقیقت داشته باشد این بدین معنا است که جرائم پیش گفته ذاتا خوب یا بد نیستند و بسته به تفاسیر خاص هر جامعه تعریف می شوند .
یکم ) علوم حقیقی مثل فیزیک دچار نسبیت شده اند چه رسد به علوم اعتباری
همانطور که می دانیم بعد از علوم حضوری که انسان با آن اتحاد وجودی دارد مثل خشم و غضب ، علوم حصولی به دو قسم منقسم شده اند :
علوم حصولی حقیقی و علوم حصولی اعتباری . علوم حقیقی آن دسته از یافته های بشری هستند که از طبیعت انتزاع شده اند و در واقع کشف انسان از طبیعت هستند مثل فیزیک و علوم حصولی اعتباری علومی هستند که جعل انسان ها و در واقع محصول تدبیر انسانها هستند مثل علم حقوق . ( طباطبایی – علامه سید محمد حسین – بدایه الحکمه- ترجمه علی شیروانی جلد سوم – ص 341 به بعد )
حال مسئله این است که از قدیم اشخاصی که به سوفسطائیان مشهور بودند از جمله پروتاگوراس معتقد شدند که حقیقت چه در علوم حصولی اعتباری و چه در علوم حصولی حقیقی ؛ نسبی و قائم به شخص ادراک کننده آن است . سوفسطائیان یک حقیقت را خوب می دانستند و آن حقیقت اینکه انسان نمی تواند بفهمد که چگونه می فهمد و از طرف دیگر انسانها نمی توانند ذهن یکدیگر را بخوانند زیرا ذهن انسان ها در فرایند تولید تفکر ساکت و صامت بود . برتراند راسل در مناظره با کاپلستون معتقد شد که از آنجا که مبتلایان به بیماری یرقان همه چیز را زرد می بینند ؛ در حالی که جهان خارج زرد نیست پس بنابراین این خود ذهن آدمی است که جهان خارج را برای خویشتن رنگ آمیزی می کند و بر این اساس نمی توان دریافت که در جدال میان دو تن کدامیک از حقیقت سخن می رانند . با این حال دکارت معتقد بود که در جدال میان دو تن بیگمان یکی از آن دو حقیقت را می گوید و دیگری در اشتباه است . ( برتراند راسل – تاریخ فلسفه غرب – ترجمه نجف دریابندی – کتاب سوم – ص426 به بعد ) .
عقیده دکارت مورد استقبال حلقه وین و اشخاصی موسوم به پوزیتیویست های فلسفی قرار گرفت و آنها معتقد بودند که انسان قادر است بی طرفانه با طبیعت مواجه شود اما بحران درست از زمانی آغاز گردید که اندیشه های اینشتین در تقابل با اندیشه های نیوتن قرار گرفت و خط قرمز های حاکم بر پیشرفت علمی اوایل قرن بیستم همه زیر سوال رفت . فی المثل یکی از آن خط قرمز ها اصل دترمینیزم یا اصل تعیینی بودن علوم بود یعنی با توسل به اصل علیت مادی می توان جایگاه هر چیز را تعیین کرد اما فیزیک کوانتوم آمد و منطق فازی ؛ اصل پیش گفته را نقض کرد ( خاتمی – دکتر محمود – مکاتب فلسفی در قرن بیستم – دانشگاه تهران – ص 6 )
اصل دیگر موسوم بود به مطلق انگاری یعنی اینکه هر آنچه که با خط قرمزهای حاکم بر اندیشه های پوزیتیویستی همخوان و همسو باشد ؛ آن درست است . به عبارت دیگر قواعد علمی همه جا صادق است .
حتی در علوم انسانی نیز قواعد علمی صادق است . اما اینشتین در فیزیک اثبات کرد که همه چیز نسبی است . هیچ چیز ثابت نیست . سرعت باعث کند شدن گذر زمان می شود و زمان از شکم سرعت بیرون می آید . هر چیزی از شکم چیز دیگر است . کمیت از شکم کیفیت متولد می شود و کیفیت از شکم کمیت . اصل دیگر موسوم بود به ماتریالیسم ؛ ماده در اندیشه نیوتن متعین است و قابل شک نیست اما اینشتین درک جدیدی از ماده ارائه می دهد که در آن نیرو حذف می گردد . در کل آتوریته ای ساحت علمی داشت دچار خدشه شده بود و تعارضاتی که به علم وارد آمده بود منتفی شدنی نبود ( خاتمی – محمود – مکاتب فلسفی در قرن بیستم – دانشگاه تهران – ص 5 )
توماس کوهن با توجه به سرنوشت هندسه اقلیدسی و زایش هندسه لباچفسکی با نام هندسه نااقلیدسی و همچنین اندیشه های نیوتن و اینشتین که هر کدام بسته به پارادایم خاص حاکم بر جامعه خویش صحیح تلقی می شدند و مثلا نظر نیوتن برای صنعتگران و نجاران و آهنگران درست می نمود و نظر اینشتین برای فضانوردان بر آن شد که نسبیت را بالاخره بسته به پارادایم خاص حاکم بر هر جامعه مورد پذیرش قرار دهد اگرچه از بیان صریح آن ابا داشت و می ترسید . ویتگنشتاین متاخر قائل بر این شد که کاربرد و بازی های زبانی خاص حاکم بر هر جامعه باعث زایش معانی زبانی و ارزشی می شود ( محمدغفوری – محمدرضا – استدلال قضایی در دو نظام بزرگ حقوقی صورتگرا و واقع گرا – انتشارات مجد – ص 113 به بعد )
بنابراین نسبی گرایی معرفتی در فهم باعث به این تفکر شد که در علوم حصولی حقیقی یعنی آنچه که ما به چشم می بینیم و به حس ؛ احساس می کنیم دچار نسبیت هستیم . یعنی اگرچه نور ستاره ها را می بینیم بنابر قول اینشتین این انوار موهومند و بر اثر فضا زمان دچار خمش شده اند بنابراین ما جایگاه حقیقی ستاره ها را با اندکی اشتباه در تعیین جایگاه آنها ادراک می کنیم و حال چه رسد به علوم اعتباری مثل حقوق زیرا حقوق نه قابل دیدن است و نه قابل نشان دادن است و محصول ذهن آدمی است . پس اگر در عالم خارج و ماده همه چیز نسبی است به طریق اولی در عالم ذهنی انسانی همه چیز نسبی هستند زیرا انسانها مثل ریگ کف بیابان یکسان نمی اندیشند .
دوم ) دستاورد علامه فقید ؛ محمد حسین طباطبایی – قدس سره
آری ؛ اینکه جهان خارج نسبی و در حال صیرورت است غیر قابل انکار است . بیگمان زمانی را که یک ناظر با سرعت بیشتر از یک ناظر با سرعت کمتر طی می کند ؛ متفاوت از یکدیگر هستند اما این به معنای این نیست که در ساحت ذهن و اندیشه ی ما نیز نسبیت وارد شود زیرا اگر قائل بر این باشیم که تفکرات ما نیز نسبی هستند هر آینه اینکه اندیشه های خود اینشتین نیز نسبی و موهوم خواهند شد
از طرفی وقتی گفته می شود که مبتلایان به یرقان همه چیز را زرد می بینند اما جهان خارج زرد نیست ؛ پس این ذهن انسان است که حقیقت را رنگ آمیزی می کند ؛ راسل از کجا فهمید که جهان خارجی هست و از کجا فهمید که زرد نیست و راسل به نفع خود ما اقرار نموده است که جهان خارجی نیز هست و این حرف خود ما است که می گوییم جهان خارجی واقعا هست و وجود دارد ( طباطبایی – علامه سید محمد حسین – اصول فلسفه و روش رئالیسم – ص 11 به بعد )
وانگهی اینکه در معلوم صیرورت و حرکت باشد غیر از این است که در عالم هنگام تکوین علم نسبیت ایجاد شود زیرا معلوم غیر از علم است و معلومی همچو فورفوریوس چه بسا سالها مرده باشد و بدنش تجزیه شده باشد و به صورت های دیگر انرژی مبدل شده باشد اما ما به هنگام علم فورفوریوس را زنده می کنیم و در ذهن می آوریم .
بنابراین نسبیت و صیرورت و حرکت در طبیعت بدیهی است اما در ذهن ما باور به اینکه همه چیز نسبی است برخلاف بداهت است زیرا در این صورت هیچ اندیشه ای در بشر به وجود نمی آمد و تکنولوژی ظهور نمی کرد و هیچ کس قادر نبود با دیگری ارتباط حاصل کند . نتیجه اینکه در ساحت ذهنی ما چه در هنگام ادراک علوم حصولی حقیقی و چه در هنگام ادراک علوم حصولی اعتباری ؛ نسبیت ایجاد نمی شود .
پس ممکن است این سوال مطمح نظر خواننده واقع شود که چگونه است که در میان مجتهدین اختلاف فتاوی رخ می دهد اگر چنانچه در اعتباریات نسبیتی در کار نیست ؟ حقیقت این است که همچنانکه دکارت معتقد است و همچنین در بحث تخطئه و تصویب در میان اصولین شیعه ؛ هرگاه میان دو تن جدلی رخ دهد و اختلافی باشد بیگمان یا یکی درست می گوید و دیگری اشتباه و یا هر دو اشتباه می گویند .
علامه – قدس سره معتقد است که علوم حصولی اعتباری به علوم حصولی حقیقی و علوم حصولی حقیقی به علوم حضوری باز می گردند و بنابراین نمی توانند دچار نسبیت و کثرت شوند و اگر می بینیم در جهان نسبت به امری کثرت وجود دارد بیگمان یک اندیشه درست است و مابقی غلط است و یا اینکه همه غلط هستند و نمی توان معتقد بود که دو اندیشه درست هستند ( طباطبایی – علامه سید محمد حسین – بدایه الحکمه – ترجمه علی شیروانی – ص 342 به بعد )
فرض کنیم در ابتدا انسان یک سیب را می بیند – اینکه این سیب هست یک علم حصولی حقیقی است که وقتی حکم بر این می شود که این سیب را باید خورد مبدل می شود به علم حصولی اعتباری و از طرفی نمی توان گفت حکم نمودن به اینکه این سیب را باید خورد موهوم و نسبی است زیرا انسان به داوری وجدان می داند که هم گرسنگی حقیقت دارد و هست و هم سیب حقیقت دارد و هست .
سوم ) همجنسگرایی در تقابل میان حقوق اسلام و حقوق بشر مدرن
همانطور که پیش از این گذشت ؛ حقوق از زمره علوم حصولی اعتباری است اما این بدین معنا نیست که نسبی بوده و هر جامعه از آن تعریفی ممتاز و منفصل ارائه دهد . آری در عمل این چنین هست اما این بدین معنا نیست که تمام نظام های حقوقی حقیقت را می گویند .
و اینک در ادامه خواهیم دید که جرائمی همچو لواط و تفخیذ و مساحقه اگرچه محصول تدبیر قانونگذار هستند اما بی ارتباط با جهان خارج و علوم حصولی حقیقی و حتی علوم حضوری نیستند و این نشان می دهد که اعتباریات نیز از علوم حقیقی نشات می گیرند و نمی توانند نسبی باشند .
به نقل از علامه طباطبایی – اصول فلسفه رئالیسم :
(( ساختمان کالبد انسان با جهاز تغذیه ی نسبتا اجتماعی مجهز می باشد . فرد ماده انسان پستان دارد که دقیقا برای بیرون دادن شیر آماده است و پشت سر این دستگاه ؛ مکانیزم دقیق دیگری است که برای ساختن شیر درست شده است و ( اینها همه کشف انسان هستند و نه جعل انسان و نه محصول تدبیر انسان و قانونگذار و در واقع اعتبار ) . فرد دیگر کودک است که با لب و دهانی مجهز می باشد که دقیقا برای مکیدن پستان و گرفتن شیر توافق دارد . و از همه مهمتر مجموع دو فرد ذکور و اناث است که با یک دستگاه دقیق تناسلی ( و مکمل و کامل کننده ی هم ) تهیه ماده اصلی نوزاد انسانی و به قالب زدن و بیرون دادن و بالاخره ساختن یک فردی مانند خود با همه لوازم و احتیاجات مجهز است ( و تا اینجا همه این مسائل از زمره علوم حصولی حقیقی هستند یعنی اینکه محال است که طبیعت از این حقایق تخلف کند ) . مرد از روی خواهش همان چیزی را از زن طلب دارد که زن از مرد همان را می خواهد . (حتی در حیوانات نیز این حقیقت دچار تخلف نمی شود) . پس از چندی انسان دیگر تمایل جنسی ندارد . دیگر کودک انسان که شیفته شیر مادر بود در زمانی بسوی غذای جویدنی خواهد رفت . ( حال سوال این است که این مکانیزم دقیق که کاملا کشف شدنی است و از راه دیدن و تجربه و احساس حاصل می آید ؛ چه نتیجه ای دارد . ( فی المثل دیدن اینکه آب بتوسط گرما در صد درجه به جوش می رسد نتیجه می دهد که آب باید در صد درجه به جوش برسد و دیدن اندام تناسلی مکمل زن و مرد و سپس ماحصل فرایند زناشویی که تولید همنوع است نتیجه می دهد که اعمال زناشویی باید میان زن و مرد و برای تولید فرزند باشد و این نتیجه کاملا اعتباری از علوم حصولی حقیقی دیدن اندام مکمل زن و مرد و سپس علم حضوری هستی و بودن جنس مخالف درک می شود )) ( طباطبایی – علامه سید محمد حسین – اصول فلسفه رئالیسم – ص 114 )
بنابر آنچه که گذشت در می یابیم که در حوزه علوم اعتباری اگرچه در ژورنالیسم دانشگاهی اعتقاد بر این است که اعتباریات نسبی هستند اما بنابر دستاورد فلاسفه بزرگ همچون علامه – قدس سره علوم اعتباری خود بازگشتی به علوم حصولی حقیقی هستند .
و بنابر مثالی که گذشت معلوم می شود که تمایل جنسی به غیر از طریق زناشویی از جمله همجنس گرایی نه تنها در حقوق اسلام مردود است بلکه در نظام طبیعت نیز با فرایند مشاهده و ادراک خواهیم فهمید که مطرود است و سوال اینجاست که براستی چرا در حقوق بشر مدرن به این دسته از انحرافات مشروعیت داده می شود و این در حالی است که تمامی دستگاه های مادی پزشکی و ژنتیک در عصر مدرن اثبات نموده اند که مکانیزم عملیات زناشویی منجر به تولید همنوع می شود و این به معنای تعارض مدرنیته با خود مد